🎐🐬عصروقتی مرد از سرکار اومد خونه زن سریع نامه ای ک از قبل داخلش نوشته بود من دیگه ازت خسته شدم ومی خوام جدا بشم والان هم رفتم خونه بابام رومیز گذاشت ورفت زیر میز مخفی شدتا عکس العمل شوهرش را ببینه
🎐🐬ومرد خسته اومد دید همه جا خلوته زنش را صدا زد اما نبود یهو چشمش ب نامه افتاداون را برداشت وخوند وبعد ی جمله هایی روش نوشت وگذاشت سر جاش وگوشیشو از جیبش دراورد وزنگ زدوشروع ب حرف زدن کرد سلام عزیرم خوبی من تازه رسیدم خونه زنم رفته خونه باباش ومن از شرش راحت شدم من تا ده دقیقه دیگه آماده میشم و میام پیشت وگوشی را گذاشت توی جیبش واز خونه زد بیرون
🎐زن با عصبانیت از زیر تخت اومد بیرون داشت از شدت عصبانیت می ترکید رفت سراغ نامه دید شوهرش نوشته پاهات از زیر تحت معلومه من رفتم نون بخرم...